::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

نشد یه قصری بسازم ...

به قول مریم نشد یه قصری بسازم ... 


چه چیزا تو بچگی برای آلانم می خواستم چه آرزو هائی تو سرم داشتم بچگی دوران قشنگیه چون هر چی از زندگی وجود داره فقط تو رویای یه بچه می مونه . خیلی سال از دورانی که من با کیف قهوه ای مهندسیم می رفتم کلاس اول دبستان گذشته ... یادم میاد اون موقع آرزو می کردم بزرگ بشم سنم زیاد بشه برسم دقیقا به همین حالا . ولی آلان دوست دارم هرچی از این عمرم مونده بدم تا فقط یه روز با فکرو خیال آلانم 7 سالم بود .  


اما افسوس گذشته قابل برگشت نیست. 


چند وقتی بود این وبلاگ و بروز نکرده بودم  قرار بود 2 سال بعد برگردم اما خوب زودتر برگشتم و حالا پیش شما در حال نوشتن حالا روز آلانم هستم . حال و روزی که از غم توش خبری نیست و هیچ اتفاق خوبی هم نیفتاده همه چیز مثل قبل به آرامی می گذره به قول یکی از دوستان : نفس میادو میره .   دوست دارم امروز در مورد قصری که تو بچگیم می خواستم بسازم حرف بزنم ...
وقتی اسم قصر میاد فقط یاد یه چیز می افتم اونم کنار ساحل با یه سطل پلاستیکی در حال درست کردن قصر شنی بودم  و تنها استرسم این بود که وقتی برم خونه فردا قصرمو آب می بره اما من هیچ وقت نا امید نشدم هر وقت می رفتم کنار دریا اگر شده بود یه قصر کوچولو هم می ساختم . خلاصه قصر شنی من برام بسیار زیبا بود چون واقعا قصر بود ، هرچه زمان گذشت قصر من هم خلق و خوی اجتماعی گرفت و من و مجبور کرد باور کنم قصر شنی نه تنها قصر نیست بلکه فقط نمادی نقاشی گونه از چیزی است که قراره در آینده بدست بیارم ، کم کم با واژه امید آشنا شدم امیدوار شدم . بقیه زندگیم دیگه قصر شنی  نساختم به امید ساخت قصر واقعی به آینده آمدم 20 سال گذشت .... 


و هر  موفقیت در زندگیم یه قصر واقعی بود. ولی هر بار به امید قصر بهتر از پله بالا تر رفتم . و حال به این نتیجه رسیدم که امید فقط فریب ذهن برای زندگی کردن است .  به امید یه روز خوب تر قدر دیروزو ندانستیم. من با امید زنده نیستم . امیدوارم نیستم . ولی از زندگی کردن یه زمانی لذت بردم و اونهم فقط در کودکی بود. برای همین همیشه سعی می کنم بجای اینکه فردا ئی بسازم دیروزو به امروز تبدیل کنم.

نظرات 3 + ارسال نظر
احمد جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:35 ق.ظ http://fanavarye9.blogfa.com

وبـــــــــــــــلاگــــــــــــت عـــــــــــــــــالی!

با تبادل لینک چطوری !
اگه دوست داشتی اول منو با اسم "مطـالب رایانه ای و دانلودنرم افزار" لینک کن بعد بیا با هر اسمی که دوست داشتی بلینکمت![گل]

نگین...که حالا یه ناشناسه چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ق.ظ http://.ajoon2010.blogfa.com

پس امیدی در کار نیست و به ما تو دنیای رویاهاموون یه قصر دادن قصر هرکسم با کس دیگه فرق میکنه و تو فقط و باید همون قصر خودتو بسازی اگر اینکارو نکنی حتی اگه خیلیم از قصر دیگری خوشت اومده باشه اجازه ساختشو نداری چوون مال تو یه جوووره دیگهاس حتی اگه بسازیشم موج دریا خرابش میکه اینقدر خرابش میکنه تا بالاخره هموون قصر خودتو بسازی...یعنی تسلیمت میکنه....ولی هیچ وقت نمیتووونه احساستو تسلیم کنه چووون تنها چیزی که از اووون قصر برات میمونه احساس حسرن داشتنشه.......مثه خیلی چیزای دیگه.......مثه آدما....آدما خووودشون میتونن یه قصر باشن برای دیگری.......مواظب قصرم باش........

نگین شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ب.ظ http://negin-ashegh.blogsky.com

بیا به وبلاگم.فقط واسه تو ساختمش حتما بیا.دووووستت خواهم داشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد