::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

تازه رازه

گاهی اوقات حوصله نوشتن ندارم  نمی دونم باید چی بگم  از غم بگم یا شادی از امروزم بگم یا فردا شایدم گذشتم اما همیشه می دونم اینجا اولین و آخرین جایی است که می تونم بگم از هرچی که هست و نیست و می خوام باشه ! ولی بیانم انقدر گنگه که گاهی اوقات وقتی خودم نوشته هامو می خونم  نمی فهمم چجوری ! ولی خیلی خوب می فهمم چرا نوشتم مثل آلان که می دونم چه افرادی این نوشته رو می خونن ! ولی خوب مهم نیست مهم فقط یه چیزه ! اونم اینکه آدمها انقدر پست شدن که یادشون رفته کی بودن!

فعل ماندن

سفر فقط چمدانی قرمز گاهی سفید خواهد و بس

 نیست اگر مسافر باشد تا دسته چمدان نوازش 

راه نتنها بماند و خط های سفیدش سیاه

از جای پای فکر در جسم یک ندیده ماه

عمر ز جان نکرده گناه به جانم قسم

که راه تباه نیست وگرنه بمانم رسد


و آیا

و آیا این قصه که می خوانیمش همان غصه تلخی است که میدانیمش؟ 


واقعیت معکوس

آنچه که امروز واقعیت می نامیمش روزی توهم فردی بود که متوهم می نامیدیمش.

واقعیت معکوس


91/1/1

بهزاد منفرد


مقدمه

کلماتی که در این کتاب کنار هم چیده شده و بعد هم تبدیل به جملاتی که با هر ورق زدن صفحه از تفکرات ذهنیم را بخوانید برایم ارزشی فرای یک کتاب که در دست دارید داشته است . امیدوارم این کتاب هدیه ای باشد از من به همه خوانندگانی که به هر شکل این کتاب را در دست دارند . 

بهزاد منفرد



داستان این کتاب از قاصدکی شروع شد که جلوی دیدگانم در حال حرکت است و دور و دور تر می شود . شاید پیش خودتون به این فکر کنید خوب ! 

منم در جواب می گم هیچ مهم این بود که داستان ما شروع شد . و من با شما اولین ارتباط را برقرار کردم . از نظرم زندگی همین است و بس و کلیه اتفاقات از همین ارتباط آغاز می شود یا همان سلام . 

و درست همین جاست که تفاوت ها و سیلقه ها معنا می گیرند و کی بهتره تا اثبات کند بهتره دلیل زندگی خواهد شد . هیچ انسانی مانند انسانی دیگر فکر نمی کند اگر اینگونه بود دلیل به ازیادش نبود . و حال زیبایی در این دنیا همین است درست مانند رنگ ها که هر رنگ جلوه زیبایی به هرچیز که می بینید می دهد . 

و زیبا تر بودنش زمانی است که در زمان و مکان و مناسبش در مقابل دیدمان به نمایش آّید 

و این زمان و مکان پست زمینه پنهانی است که عده ای معدود درکش می کنند افرادی که ما آنهارا متوهم می شناسیم . 

شاید، کلمه است که به خود گفتنش فکر را زیر مجموعه می دهد . به خود به گویید شاید واقعا همین گونه است که گفتم . بهش فکر کن 





به این فکر کن شاید زندگی فقط روز های رفته نیست . به این فکر کن سیب می تونه از زمین به آسمان بیفتد . به این فکر کن شاید امروز یه خوابه . شاید شما همانی که باید می بودی نیستید 

و هزاران شاید قبل هر فکر میلیون ها فکر دیگر شکل می دهد . پاسخ به هر یک زمانی بیش از عمر شما می خواهد . دلیل تداوم زندگی و پایان نرسیدنش تاامروز همین بوده . و به هر شاید در پشت هر فکر می توان  عمر خلقت را طولانی تر کرد .

اثبات فکری که با اولین شاید آغاز شود عمر فردی را تحت الشعاع خود قرار می دهد . و تازه اگر اثبات شود تبدیل به واقعیت خواهد شد . در این راه افرادی که از شاید قبل فکرشان استفاده نمی کنند آنها را از ادامه کار باز می دارند و افرادی که شاید ها را درک می کنند همراهیش می کنند . آنها همان دشمنان و دوستان در زندگی هستند که می توانستند دوستان و دشمنان شما باشند . آنان که امروز در تاریخ می خوانیم .

پاسخ به پرسش کاری است که پیدایش انسان دلیلش بوده . مانند ماشین حساب که ضرب   اعداد دلیل اختراع آن بوده و این مسیر از انفجار بیگ بنگ که هنوز در حرکت است به میزان عمر زمین و سرعت نور از ما دورتر شده وخواهد شد . و ما لاک پشت وار می رویم تا با آن برسیم. 

                                                                                         

و انسان موجودیست که هر رویای را به واقعیت تبدیل می کنند . عده ای شکست می خورند عده ای پیروزمی شوند . 


و....