::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

سنگین

هی چه فازه سنگینی

همه چی سفید سیاهه چیزی رنگی نی

بازم منو یه جسم لشه بی حال

دوباره رنگه پوسته شده گچه دیوار

وای انقد کشیدم که نمیگیره خندم

و چشمام قفلن به این آتیشه رو فندک

یه اتاق تاریک با بوی دود گاری

چه بخت گندی داری تو با جیب خالی

نگو که هستیم رنگ مشابه

من یه عمره رو صورتم خنده قاچاقه

من مردم پسر یه عقدم که سر

تا پای مسیرو همیشه خوردم به سنگ

اگه که مردم حلال کنیدم

آره تا حالا ساختم ولی الان بریدم

از خودم از همه از میزه محکمه

از فکره فرداها که روی مغزمه

صادق:

من مردم یا زنده ام دقیق نمیدونم

یه زمین خورده خاکی از دنیا به دورم

بی خی زندگی شدم که پره پیچو خمه

رسیدم تهش کشیدم بیرون کل زیرو بمش

اونقد بالام که نمیتونم حرفی بزنم

اونقد میکشم تا بمیرم دل نمیکنم

گوشت نشد به تنم اونکه تا حالا خوردم

باختم هموناییم که تا حالا بردم

ببین قانونشه فرصتاتو پشت سر می زاری

اونوقتی که تو رویاهات داری چشماتو میمالی

ولش کن بابا بزار یه بارم دنیا ببره

قبل اینکه یکی تو  سه تا گل اون بزنه

حسرت جفت پاهام واسه صاف وایسادن

ببین چیه با وجدان خودم داستان دارم

این رسمه روزگاره

مثله تنه ماره

میپیچه دورتو دست
و
زندگیت ادامه داره

نظرات 1 + ارسال نظر
باور ایرانی پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 10:28 ب.ظ http://bvavarirani.blogfa.com

زیبا بود
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد