::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

مریم زنده است

زندگی برای من بجز تو فقط ماتم

چشمانتو باز کن فقط کافیه بیبنی که ذره ذره زندگی روشن

یه شب خواست خودم و دار بزنم

داشتم وصیت نامه می نوشتم

وصیت نامه با نام مریم تمام شد

طناب دار مرا تشویق به مردن می کرد

شک نداشتم که امشب آخرین نفس زندگیم

به ارمی کاغذ را زیر کتاب گذاشتم

قدم هایم زمین را وجب می کرد

جشمانم به حلقه گرد پایان زندگی خیره بود

طناب به لوستر اویزان بود

فقط کافی بود که زندگی در گردنم حلقه بزنه

رو سکو رفتم  برای آخرین بار نام عشق را بر زبان آوردم

و با صدای فریاد سکو را به جلو حل دادم

تمام جراغ های لوستر خاموش شد

زیرا نوری در زندگی من باقی نماند

من مردم ولی اینک عاشقانه عاشقم بانویی زیبا  دارم که برایش

می درخشم او یک فرشته است

فرشته ای به رنگ کل مریم