::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

لا به لای پنجره

نگاه به شب در لابه لای پنجره همان وقت که دستتان پرده ها را کنار می زند ، تاریکی است . و تصویری از چهره غرق در آرامش شما در پیکر ماه نقش بسته  و یاد عشق، شما را اشکباران می کند و باران از دیدگان شما بر چتر مردی در سنگ فرش خیابان تنهایی آرام میگرد . قدم قدم زیر باران اشک  می رود و دستانش در دست چهره ای خندان و خوشجال که تو را یاد دیروزت می اندازد ، نقاشی آینده می کشد . رسم زندگی رفته ها را بارانی می کند و مانده ها را در حسرت روز بارانی  در آرزوها غرق می کند . اشک چشمانت هرچه دریا شود دلت وسعت عشق را به دریا کشد . 


بهزاد منفرد